کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قندیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قندیل
فرهنگ فارسی معین
(قِ یا قَ) [ معر. ] (اِ.) شمع و چراغ . ج . قنادیل .
-
جستوجو در متن
-
قنادیل
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) جِ قندیل .
-
چلچراغ
فرهنگ فارسی معین
(چِ چِ) (اِمر.) نوعی قندیل بزرگ که شمع ها یا چراغ های بسیار در آن جا شود.
-
دنگاله
فرهنگ فارسی معین
(دَ لِ) (اِمر.) قندیل ، آبی که به علت سرمای زمستان ، در هنگام چکیدن یخ زده باشد.
-
مشعل
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ) [ ع . ] (اِ.) قندیل ، چراغدان . ج . مشاعل .
-
چراغواره
فرهنگ فارسی معین
(چِ رِ) (اِمر.) قندیل ، جاچراغی از جنس شیشه که چراغ را در آن گذارند تا باد آن را خاموش نکند.
-
کلفهشنگ
فرهنگ فارسی معین
(کَ فَ شَ) (اِ.) استالاکتیت ، قندیل یخی که در ایام زمستان در زیر ناودان ها بسته می شود. گلفهشنگ و کلفخشنگ و کلفهسنگ هم گویند.
-
شمامه
فرهنگ فارسی معین
(شَ مّ مَ یا مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دستنبو. 2 - هر چیز خوشبو که در دست گیرند و ببویند. 3 - قندیل ، چراغ دان .