کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلم زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سیاه قلم
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) نوعی نقاشی که در آن فقط با قلم و مرکب سیاه یا مداد کار شده باشد.
-
قلم برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ. بَ. گِ رِ تَ) [ معر - فا. ] (مص ل .) کنایه از: باج و خراج نگرفتن .
-
قلم دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص م .) به حساب آوردن ، به شمار آوردن .
-
قلم کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ معر - فا. ] (مص م .) بریدن ، قطع کردن .
-
قلم بندی
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ. بَ) [ معر. ] (حامص .) عمل قلم بند و آن تهیه و ساختن قلم مو برای انواع نقاشی ها است .
-
قلم تراش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) (اِمر.) چاقوی کوچک جیبی جهت تراشیدن قلم .
-
قلم زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دِ) [ معر - فا. ] (ص مف .) 1 - نوشته ، مکتوب . 2 - منقش . 3 - فلزی که روی آن قلمزنی شده باشد.
-
قلم مو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر. فا. ] (اِمر.) قلم مودار مخصوص رنگ ، روغن که نقاشان به کار برند و آن انواع مختلف دارد.
-
قلم نی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) (اِمر.) قلمی که از ساقة نی تراشند و برای خوش نویسی به کار برند.
-
قلم در کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ. کِ دَ) [ معر - فا. ] (مص م .) باطل گردانیدن .
-
واژههای همآوا
-
قلمزن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) [ معر - فا. ] (اِفا.) کاتب ، نویسنده .
-
جستوجو در متن
-
قط زن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) [ ع - فا. ] (اِ.) چوب باریکی که نوک قلم را هنگام بریدن روی آن می گذارند.
-
سیاه سر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) = سیه سر: 1 - (ص مر.) آن چه که سرش سیاه باشد. 2 - (اِمر.) قلم (که سرش را در مرکب زنند). 3 - سیاه سار. 4 - (کن .) زن بیچاره و بینوا. 5 - گناهکار.