کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلعه
فرهنگ فارسی معین
(قَ عَ یا عِ) [ ع . قلعة ] (اِ.) دژ، حصار. ج . قلاع .
-
قلعه بیگی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - تر. ] (حامص .) قلعه داری ، دژبانی .
-
واژههای همآوا
-
غلات
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . غلاة ] (ص .) جِ غالی . 1 - از حد درگذشتگان . 2 - کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد درگذرند: «علی اللهیه از غلاتند.»
-
غلات
فرهنگ فارسی معین
(غَ لّ) [ ع . ] (اِ.) جِ غله ؛ دسته ای از گیاهان تیرة گندمیان که دانه های برخی از آن ها را آرد کنند.
-
جستوجو در متن
-
ارگ
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.)قلعة کوچک میان قلعة بزرگ .
-
بارو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) دیوار، قلعه ، حصار.
-
دژدار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) نگاهبان قلعه .
-
کوت
فرهنگ فارسی معین
[ هند. ] (اِ.) قلعه ، حصار.
-
باستیون
فرهنگ فارسی معین
(سْ یُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - بنای مرتفعی که در قلعه سازند. 2 - قلعه ای که در آن اسلحه و ابزار جنگی ذخیره کنند.
-
ابناخون
فرهنگ فارسی معین
( اَ) (اِ.) حصار، قلعه و دژ.
-
تبرک
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ) (اِ.) قلعه ، دژ.
-
حصن
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) دژ، قلعه .
-
دژ
فرهنگ فارسی معین
(دِ) = (اِ.) دز: حصار، قلعه .