کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قطره
فرهنگ فارسی معین
(قَ رِ) [ ع . قطرة ] (اِ.) چکه ، مقدار کمی آب . ج . قطرات .
-
قطره دزد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دُ) [ ع - فا. ] (ص مر. اِمر.) 1 - (کن .) آفتاب ، خورشید. 2 - ابر، سحاب .
-
قطره چکان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) وسیله ای برای ریختن مایعات به صورت قطره قطره .
-
جستوجو در متن
-
چکه
فرهنگ فارسی معین
(چِ کِّ) (اِ.) قطره ، قطرة آب .
-
تقاطر
فرهنگ فارسی معین
(تَ طُ) [ ع . ] (مص ل .) قطره قطره آمدن .
-
چک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - (اِ.) قطره . 2 - صدای افتادن قطرة آب .
-
چکاندن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص م .) 1 - قطره قطره ریختن مایعی . 2 - کشیدن ماشة تفنگ و تیر انداختن .
-
مقطر
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ طَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) قطره قطره ، چکانیده . 2 - (ص .) تقطیر شده .
-
متقاطر
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ طِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - قطره قطره چکیده . 2 - دسته های پیاپی آینده .
-
سرشک
فرهنگ فارسی معین
(س رِ) (اِ.) قطرة اشک .
-
پشنگه
فرهنگ فارسی معین
(پَ شَ گِ) (اِ.) قطره ، چکه .
-
قطرات
فرهنگ فارسی معین
(قَ طَ) [ ع . ] (اِ.) جِ قطره .
-
چکاننده
فرهنگ فارسی معین
(چَ نَ دِ) (ص فا.) 1 - کسی که مایعی را قطره قطره فرو چکاند. 2 - آلتی که آب یا مایع دیگر را چکه چکه بچکاند.
-
تگرگ
فرهنگ فارسی معین
(تَ گَ) (اِ.) قطره های یخ بستة باران که از آسمان فرو ریزد.