کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قضای حاجت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دست به آب
فرهنگ فارسی معین
( ~. بِ) (اِمر.) قضای حاجت ، عمل دفع .
-
گاو کون کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) قضای حاجت کردن ، ریدن .
-
اجابت کردن معده
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ نِ مِ دِ) [ ع - فا. ] (مص ل .) قضای حاجت ، مدفوع کردن .
-
ملعنت
فرهنگ فارسی معین
(مَ عَ نَ) [ ع . ملعنة ] (اِ.) 1 - محل قضای حاجت ، جای تغوط . 2 - آن چه موجب لعن شود. 3 - در فارسی : بدذاتی ، شیطنت .
-
تبرز
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ رُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برتری یافتن ، پیشی جستن . 2 - برآمدن به صحرا برای قضای حاجت . 3 - (اِمص .) فزونی ، برتری ؛ ج . تبرزات .