کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قسمت اشیای گمشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قسمت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) بخش کردن ، تقسیم کردن .
-
جستوجو در متن
-
افتقاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گم کردن چیزی را. 2 - جستن گم شده را.
-
مفقود
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) گم شده ، ناپدید. ؛~الاثر گمشده ، ناپیدا، ناپدید، پی گم (فره ).
-
گم شده
فرهنگ فارسی معین
(گُ. شُ دِ) (ص .) واقع در جایی نامعلوم یا فراموش شده .
-
فقید
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (ص .) 1 - گم شده ، از دست رفته . 2 - کنایه از: مرده ، درگذشته .
-
مفتقد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - گم کرده . 2 - جستجو کرده شده .
-
معلقه
فرهنگ فارسی معین
(مُ عَ لَّ ق ) [ ع . معلقة ] (اِمف .) 1 - آویخته . 2 - مربوط . 3 - هر یک از هفت قصیدة مهمی که در عهد جاهلیت به خانة کعبه آویخته بودند. 4 - زنی که شوهرش گم شده . ج . معلقات .
-
مطموس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - محو شده ، تباه شده . 2 - ناپدید شده ، گم گشته . 3 - دور شده . 4 - در علم عروض طمس آن است که از این «فاع لاتن » بعد از اسقاط هر دو سبب عین نیز ساقط شود «فا» بماند، «فع » به جای آن به نهی و «فع » چون از این «فاع لاتن » خیزد آن...
-
بازیافت
فرهنگ فارسی معین
(مص مر. اِمر.) 1 - آن چه که بی زحمت و رنج به دست آید. 2 - به دست آوردن مواد قابل استفاده از موادی که قبلاً مصرف شده اند. 3 - پیدا کردن و به دست آوردن آن چه گم شده است .
-
لقیط
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (ص .) 1 - از زمین برگرفته . 2 - بچة افکنده که بردارند، کودک سر راهی . 3 - انسان گم شده ای که متکفلی ندارد و خود نیز نمی تواند مستقلاً زیست کند. ملتقط موظف است حفاظت و تربیت لقیط را عهده دار شود. 4 - حرامزاده .
-
متعرف
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - طلب کنندة چیزی به جهت شناختن آن . 2 - جستجو - کنندة گم شده . 3 - سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد.