کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرینة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قرینه
فرهنگ فارسی معین
(قَ نِ) [ ع . قرینة ] (اِ.) 1 - زوجه . 2 - علامت واثر. 3 - شبیه . 4 - علامت و نشانه ای که دلیلی باشد برای پی بردن به چیزی .
-
جستوجو در متن
-
قراین
فرهنگ فارسی معین
(قَ یِ) [ ع . قرائن ] (اِ.) جِ قرینه .
-
پروستات
فرهنگ فارسی معین
(پُ رُ سْ) [ فر. ] (اِ.) یک زوج غده که تقریباً هر یک به اندازة بادام کوچکی هستند و به طور قرینه در ابتدای پیشاب راه (آلت ) در بالای میان دو راه قرار گرفته اند.