کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قریب
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - نزدیک . 2 - خویشاوند.
-
واژههای مشابه
-
عن قریب
فرهنگ فارسی معین
(عَ قَ) [ ع . ] (ق مر.) به زودی .
-
قریب الوقوع
فرهنگ فارسی معین
(قَ بُ لْ وُ) [ ع . ] (ص مر.) امکان یا احتمال اتفاق در آینده ای نزدیک .
-
واژههای همآوا
-
غریب
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] (ص .) 1 - هرچیز نادر و نو. 2 - دور از وطن . 3 - بیگانه .
-
جستوجو در متن
-
فرهمند
فرهنگ فارسی معین
(فَ هَ مَ) (حراض .) نزدیک ، قریب .
-
اقرباء
فرهنگ فارسی معین
(اَ رِ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ قریب ؛ نزدیکان ، خویشاوندان .
-
امیرتومان
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع - تر. ] (اِمر.) فرماندة قشونی قریب 000/10 نفر، امیر لشکر.
-
مدغم
فرهنگ فارسی معین
(مُ غَ) [ ع . ] (اِمف .) ادغام شده ، حرفی که در حرف دیگر همجنس یا قریب المخرج داخل شود و یک حرف مشدد تلفظ گردد. مثلاً دال در «مدت ».
-
قراول خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) [ تر - فا. ] (اِمر.) 1 - مکانی بلند قریب یک فرسنگ بیرون شهر که شب و روز سربازان در آن مراقب بودند و چون سپاه دشمن را از دور می دیدند برای اطلاع مردم شهر آتش روشن می کردند یا به وسیله ای آنان را آگاه می ساختند. 2 - اطاقی که قراولان یک وا...