کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرعه
فرهنگ فارسی معین
(قُ عِ) [ ع . قرعة ] (اِ.) آنچه که با آن فال بزنند.
-
واژههای همآوا
-
قراح
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آب صاف پاکیزه که چیزی با وی نیامیخته باشد. 2 - زمین بی آب و گیاه .
-
جستوجو در متن
-
پشک انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) (مص ل .) قرعه کشیدن ، قرعه کشی .
-
لاتاری
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نوعی بخت آزمایی و قرعه - کشی .
-
قارع
فرهنگ فارسی معین
(ر ِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - کوبندة در و مانند آن . 2 - فال زننده به قرعه .
-
مقارعت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ عَ) 1 - (مص م .) واکوفتن دلیران یکدیگر را. 2 - (مص ل .) قرعه انداختن با یکدیگر.
-
قرع
فرهنگ فارسی معین
(قَ رْ) [ ع . ] (مص م .) 1 - قرعه زدن . 2 - ضربه زدن ، کوفتن . 3 - ریختن موی سر.
-
متقارع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - قرعه زننده میان یکدیگر. 2 - نیزه زننده با هم .
-
پشک
فرهنگ فارسی معین
(پِ یا پُ) (اِ.) 1 - پشکل ، سرگین گاو و گوسفند و شتر و بز و مانند آن . 2 - قرعه ای که چند نفر در میان خود برای تقسیم اسباب و اشیاء یا انجام کاری بیندازند.
-
شیر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - پستانداری است وحشی و گوشت خوار از راستة گربه سانان که بسیار نیرومند و چابک است . نر آن یال دارد. 2 - (عا.) موفق ، پیروز. ؛ ~ بچه کنایه از آن که با وجود جوانی بسیار شجاع و دلیر است . ؛~ کردن کسی برانگیختن آن کس ، تشجیع و تحریک ...