کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی قرار
فرهنگ فارسی معین
(قَ) (ص مر.) 1 - ناپایدار، بی ثبات . 2 - بی صبر، ناشکیبا.
-
قرار گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - ساکن شدن ، آرام گرفتن . 2 - استوار شدن ، محکم گشتن .
-
جستوجو در متن
-
ایصاء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) 1 - وحی کردن ، وحی قرار دادن . 2 - اندرز دادن ، سفارش کردن .
-
پیراهن
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] (اِ.) تن پوش ، لباس . ؛ ~عثمان کردن بهانه کردن ، دستاویز قرار دادن . ؛~ بیشتر پاره کردن کنایه از: سن و تجربة بیشتر داشتن .
-
تیر کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - نشان کردن ، هدف قرار دادن . 2 - کسی را تحریک کردن ، به کاری واداشتن .
-
واگذاردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص م .) 1 - تسلیم کردن ، چیزی را در اختیار کسی قرار دادن . 2 - ترک کردن .
-
آرامیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .)1 - خفتن ، استراحت کردن . 2 - قرار یافتن ، آرام شدن . 3 - صبر کردن .
-
گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - دریافت کردن ، به دست آوردن . 2 - شروع کردن . 3 - اثر کردن . 4 - مؤاخذه کردن ، مورد عتاب قرار دادن . 5 - انتخاب کردن . 6 - فرض کردن . 7 - پوشانیدن . 8 - به تصرف درآوردن ، تسخیر کردن . 9 - پر کردن ، فراگرفتن . 10 - کرای...
-
ولی کردن ( ((. کَ دَ)
فرهنگ فارسی معین
[ ع - فا. ] (مص .) 1 - ولی قرار دادن . 2 - جانشین کردن . 3 - کسی را به میزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن .
-
ایراث
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) وارث کردن ، کسی را وارث قرار دادن .
-
الزام
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - وادار کردن ، به عهدة کسی قرار دادن .2 - لازم گردانیدن ، واجب کردن .
-
برشمردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ِ مُ دَ) (مص م .) 1 - شماره کردن ، حساب کردن . 2 - صدا زدن ، مخاطب قرار دادن .
-
خاک کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - به خاک سپردن ، دفن کردن . 2 - در کُشتی ، نشاندن حریف روی پا و در پشتش قرار گرفتن .
-
گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
(گُ تَ) 1 - (مص م .) نهادن ، قرار دادن . 2 - عبور دادن ، گذرانیدن . 3 - سپری کردن . 4 - (مص ل .) عبور کردن . 5 - اجازه دادن ، مهلت دادن . 6 - واگذاشتن ، تسلیم کردن . 7 - وضع کردن ، تأسیس کردن . - به جا گذاشتن ، باقی گذاشتن . 9 - ترک کردن ، رها کردن ....