کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرابت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرابت
فرهنگ فارسی معین
(قَ بَ) [ ع . قرابة ] (اِمص .) نزدیکی ، خویشی .
-
واژههای همآوا
-
غرابت
فرهنگ فارسی معین
(غَ بَ) [ ع . غرابة ] (مص ل .)1 - غامض بودن ، پوشیده بودن . 2 - دور بودن .
-
جستوجو در متن
-
خویشی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) خویشاوندی ، قرابت .
-
اتشاج
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ) [ ع . ] (مص ل .) به هم پیوستگی ، نسبت و قرابت .
-
صهر
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) خویشاوندی ، قرابت . 2 - (اِ.) داماد، شوهرخواهر.
-
ولا
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ولاء ] (اِ.) 1 - محبت ، دوستی . 2 - قرابت ، خویشی .
-
اواصر
فرهنگ فارسی معین
(اَ ص ِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - قرابت ، نزدیکی . 2 - (اِ.) زهدان . 3 - ریسمانی که دامن خیمه را با آن بندند.
-
نسب
فرهنگ فارسی معین
(نَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نژاد، خاندان . 2 - خویشاوندی ، قرابت . ج . انساب .
-
نسبت
فرهنگ فارسی معین
(نِ بَ) [ ع . نسبة ] (اِ.) 1 - خویشی ، قرابت . 2 - پیوستگی و ارتباط دو شخص یا دو چیز.