کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدم از جان برآوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ثابت قدم
فرهنگ فارسی معین
( ~. قَ دَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - پابرجا، متین . 2 - ثابت رای .
-
قدم افشردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ. اَ شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مقاومت کردن ، پایداری کردن .
-
قدم بریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) ترک آمد و شد کردن .
-
قدم رنجه کردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ. رَ جِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) زحمت راهی را تحمل کردن .
-
جستوجو در متن
-
تنحنح
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَ نُ) [ ع . ] (مص ل .) آواز از سینه برآوردن .
-
وهوهه
فرهنگ فارسی معین
(وَ وَ) (اِ.) فریاد برآوردن از روی حُزن ، گفتن : وه وه .
-
قلع
فرهنگ فارسی معین
(قَ لْ) [ ع . ] (مص م .) از ریشه برآوردن .
-
جان پناه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِمر.) 1 - پناه جان ، محافظ جان . 2 - موضعی از خاک که سرباز در پناه آن بتواند عملیات نظامی کند؛ پناهگاه .
-
جان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - روح انسانی . 2 - نفس . ؛ ~دادن و قبض را گرفتن کنایه از: مردن ، جان به عزراییل تسلیم کردن . ؛ ~به طاق افکندن کنایه از: حالت احتضار و مرگ داشتن .
-
جان بر کف
فرهنگ فارسی معین
(بَ کَ) [ فا - ع . ] (ص .) ویژگی آن که در راه آرمان یا رسیدن به هدف حتی از جان خود می گذرد.
-
نبط
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برآمدن آب از چاه و زمین . 2 - (مص م .) برآوردن آب از چاه . 3 - ظاهر کردن چیزی را. 4 - نشر علم و معرفت .
-
کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - حفر کردن . 2 - جدا کردن . 3 - کشیدن و از بیخ برآوردن . 4 - جدا کردن چیزی که متصل به چیز دیگر است .
-
آرامش جان
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ)(اِمر.) لحن بیست و سوم از الحان باربدی ؛ آرامش جهان ، رامش جهان .
-
جان گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ ر تَ) (مص ل .) 1 - زندگانی یافتن . 2 - نیرو گرفتن پس از بیماری .