کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قدم
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) پای ، گام . ج . اقدام . 2 - واحد مسافت و آن فاصلة میان دو پایة یک فرد متوسط است به هنگام راه رفتن . 3 - (اِمص .) عمل ، کار. 4 - ثبات و پایداری . ؛~رنجه فرمودن کنایه از: تشریف آوردن . ؛~ کسی سبک بودن کنایه از: الف - خوش ق...
-
قدم
فرهنگ فارسی معین
(ق دَ) [ ع . ] (حامص .) 1 - سابقه در کار. 2 - قدیم بودن ، ضد حدوث .
-
واژههای مشابه
-
ثابت قدم
فرهنگ فارسی معین
( ~. قَ دَ) [ ع . ] (ص مر.) 1 - پابرجا، متین . 2 - ثابت رای .
-
قدم افشردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ. اَ شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مقاومت کردن ، پایداری کردن .
-
قدم بریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) ترک آمد و شد کردن .
-
قدم رنجه کردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ. رَ جِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) زحمت راهی را تحمل کردن .
-
جستوجو در متن
-
نخ
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (اِ.) قدم به قدم رفتن دنبال کسی .
-
پابه پا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) 1 - قدم به قدم . 2 - برابر، همراه .
-
سپیدپا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) کنایه از: خوش قدم .
-
آمد داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) فرخنده بودن ، خوش قدم بودن .
-
اقدام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ قدم ؛ گام ها.
-
نیک پی
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص مر.) خجسته پی ، خوش - قدم .
-
فرخ پی
فرهنگ فارسی معین
(فَ رُّ. پِ) (ص مر.) خوش قدم .