کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبضة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قبضه
فرهنگ فارسی معین
(قَ ضَ یا ض ) [ ع . قبضة ] (اِ.) 1 - یک مشت از هر چیزی . 2 - دستة شمشیر و کارد و مانند آن .
-
قبضه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) به دست گرفتن ، قدرت را گرفتن .
-
جستوجو در متن
-
گردمشت
فرهنگ فارسی معین
(گِ مُ) (ص مر.) 1 - مُشت ، پنجة جمع شده . 2 - قبضه ، قبضة کمان .
-
مقبض
فرهنگ فارسی معین
(مَ بَ) [ ع . ] (اِ.) قبضة شمشیر و مانند آن ، دسته ؛ ج . مقابض .
-
قاب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - اندازه ، مقدار. 2 - مابین قبضة کمان و گوشة آن .
-
غر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - شخصی که خصیه اش بزرگ شد. 2 - برآمدگی در اعضا. 3 - جمع کردن باد در دهان برای آن که با قبضة بسته بر آن زنند تا صدا کند.