کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبا در بر گردانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قبا کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) بریدن ، چاک دادن .
-
قبا زره زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زِ رِ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) سینه چاک کردن .
-
جستوجو در متن
-
تنغیص
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - تیره گردانیدن . 2 - بر هم زدن عیش کسی .
-
قلم در کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ. کِ دَ) [ معر - فا. ] (مص م .) باطل گردانیدن .
-
صرع
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بر زمین زدن ، افکندن . 2 - دو مصراع گردانیدن هر بیت شعر را. 3 - دو لنگه کردن .
-
فرض
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) واجب گردانیدن . 2 - پنداشتن . 3 - (اِ.) آن چه که خداوند بر انسان واجب کرده . 4 - گمان ، پندار.
-
اثبات
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ثابت گردانیدن . 2 - نام نویسی در دفتر لشکر و سپاه .
-
ترجیع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - برگردانیدن . 2 - آواز را در گلو گردانیدن .
-
تمضمض
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ مُ) [ ع . ] (مص ل .) مضمضمه کردن ، آب در دهان گردانیدن .
-
غرغره
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (مص ل .) آب یا مایع شستشو دهندة دهان را در گلو گردانیدن .
-
امکان
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) توانا گردانیدن بر امری . 2 - پا برجا کردن . 3 - دست یافتن . 4 - (مص ل .) ممکن بودن . 5 - (اِمص .) احتمال . 6 - توانایی .
-
اشهاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ) (مص م .) 1 - گواه گرفتن . گواه گردانیدن ، گواه آوردن . 2 - در فقه حضور دو گواه عادل در طلاق و گوش دادن آنان به صیغة طلاق .
-
رصف
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پیچیدن پی را بر پیکان تیر. 2 - پای بر پای پیچیدن . 3 - سنگ بر هم نهادن در بنا.
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حر اض .) 1 - بر، به ، با. 2 - بالای ، روی . 3 - در. 4 - بر سر.