کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قبا
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . قباء ] (اِ.) نوعی لباس بلند مردانه .
-
واژههای مشابه
-
قبا کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) بریدن ، چاک دادن .
-
قبا زره زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زِ رِ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) سینه چاک کردن .
-
جستوجو در متن
-
یلمه
فرهنگ فارسی معین
(یَ مِ) (اِ.) قبا.
-
بره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِ) ( اِ.) روی قبا و کلاه و مانند آن .
-
گریبانی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) جامه ای که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا پوشند.
-
اوره
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ یا اُ رِ) (اِ.) = ابره : رویة جامه و قبا.
-
تریج
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (اِ.) لبة پایین جامه و قبا، تریز، تیریز.
-
نیم آستین
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نوعی قبا که آستین های آن تا آرنج می رسد و آن را از پارچه های زری می سازند و روی لباس های دیگر پوشند.
-
فوطه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ معر - فا ] (مص م .) چاک دادن قبا.
-
آکنه
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) (اِ.) آن چه از پشم و پنبه و لاس و پر و جز آن میان ابره و آستر قبا و لحاف و نهالین و مانند آن کنند؛ حشو، آکین .
-
یلمق
فرهنگ فارسی معین
(یَ مَ) [ معر. ] (اِ.) معرب یلمة فارسی به معنی قبا. ج . یلامق .
-
قبابستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - قبا پوشیدن و بستن دگمه های آن . 2 - آماده شدن ، حاضر گشتن .