کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قایق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قایق
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ تر. ] (اِ.) کشتی ، زورق .
-
جستوجو در متن
-
بلم
فرهنگ فارسی معین
(بَ لَ) ( اِ.) قایق ، کرجی .
-
زورق
فرهنگ فارسی معین
(زُ رَ) [ ع . ] (اِ.) قایق .
-
خله
فرهنگ فارسی معین
(خَ لِ) (اِ.) پاروی قایق رانی .
-
سل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - پُل چوبی . 2 - قایق .
-
کرجی
فرهنگ فارسی معین
(کَ رَ) (اِ.) زورق ، قایق کوچک .
-
کلک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) چیزی شبیه قایق ساخته شده با چوب و تخته و چند خیک باد کرده .
-
لتکا
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ روس . ] (اِ.) کرجی ، قایق ، بلم .
-
عمد
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی قایق که از تنة درخت و ریسمان می ساختند.
-
قابلق
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ تر. ] (اِ.) کیسه یا جعبة کوچک زرین مرصع به شکل قایق که در آن دستمال ، عطر و ادویة مقوی می گذاشتند.
-
کشتی
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) 1 - سفینه ، قایق بزرگ . 2 - نوعی پیالة شراب . ؛ ~ کسی غرق شدن بسیار افسرده و غمگین شدن .
-
پارو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = پاروب : 1 - آلتی چوبی (مانند بیل ) که با آن برف را از پشت بام یا پیاده روها می روبند. 2 - ابزاری برای راندن قایق (بدون موتور).
-
طراده
فرهنگ فارسی معین
(طَ رّ دِ) [ ع . طرادة ] 1 - (اِفا.) مؤنث طراد. 2 - (اِ.) کشتی تندرو. 3 - قایق ، زورق . 4 - علم ، درفش .
-
بلوط
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.) درختی است تناور با برگ های شکافدار و گل های دراز و آویخته و زردرنگ .میوه اش بیضی شکل است و درون آن د انه ای قرار دارد که هم آن را بریان کرده می خورند و هم از آرد آن نان می پزند. چوبش سخت و محکم است ، از آن در نجاری و ساختن قایق ا...