کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانون قوی اعداد بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قانون گذار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ معر - فا. ] (ص فا.) آن که قانون وضع کند، مقنن .
-
جستوجو در متن
-
کنج
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص .) بزرگ جثه و قوی هیکل (فیل ).
-
اژدها
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ اَوِس . ] (اِمر.)=اژدرها. اژدر: ماری است افسانه ای با جثه ای بزرگ که بال ها و چنگ های قوی دارد و از دهانش آتش بیرون می جهد.
-
ارجل
فرهنگ فارسی معین
(اَ جَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد بزرگ پای . 2 - هر چهارپایی که یک پای سفید داشته باشد. 3 - مرد نیرومند و قوی . 4 - احمق .
-
عبقری
فرهنگ فارسی معین
(عَ بْ قَ) [ ع . ] 1 - (ص .) بزرگ قوم . 2 - (اِ.) نوعی گستردنی از دیبای منقش . 3 - قوی ، توانا. 4 - بهتر و کامل تر از هر چیزی .
-
کرکس
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ) (اِ.) از مرغان شکاری با جثة بزرگ و منقار و چنگال قوی که لاشه جانوران را می خورد. مردارخوار هم می گویند.