کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قالب 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کالب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) قالب .
-
ریختگی
فرهنگ فارسی معین
(رِ تِ) 1 - (حامص .) ریزش . 2 - در قالب قرار گرفتن فلز.
-
کالبد
فرهنگ فارسی معین
(بُ یا بَ) [ په . ] (اِ.) 1 - قالب هر چیز. 2 - تن و بدن آدمی . 3 - نمونه ، سرمشق .
-
کلیشه
فرهنگ فارسی معین
(کِ ش ) [ فر. ] (اِ.) 1 - نوشته یا تصویری حک شده روی فلز که در چاپ از آن استفاده کنند. 2 - قالب ، باسمه .
-
سبک
فرهنگ فارسی معین
(سَ بْ) [ ع . ] 1 - (اِ.) طرز، شیوه . 2 - روشی خاص که هنرمند ادراک و احساس خود را بیان می کند. 3 - (مص م .) فلز ذوب شده را در قالب ریختن .
-
جا
فرهنگ فارسی معین
زدن (زَ دَ) (مص م .) 1 - جنس بدلی یا نامرغوب را به جای مرغوب و اصلی به کسی دادن یا فروختن ، قالب کردن . 2 - از ترس ، نظر و تصمیم خود را عوض کردن . 3 - کسی را به جای دیگری معرفی کردن .
-
بغاز
فرهنگ فارسی معین
(بِ) ( اِ.) 1 - قطعه چوبی که کفاشان میان کفش و قالب گذارند. 2 - تکه چوبی که نجاران به وقت شکافتن چوب در شکاف آن گذارند.
-
مسمط
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ مَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - مروارید به رشته کشیده شده . 2 - نوعی قالب شعری که پنج مصراع آن به یک قافیه و مصراع ششم به قافیة دیگر باشد.
-
ماتریس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - آرایه ای مستطیل شکل از اعداد شامل چند سطر و ستون (ریاضی ). 2 - بخشی از قالب برش کاری فلزات که معمولاً به صورت کاسه ای گود است و سنبه در آن می نشیند (فنی ). 3 - فرم نگاتیو جهت پرس کردن صفحات صوتی (فنی ). 4 - قالب مخصوص حروف سربی در ...
-
پانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) ( اِ.) 1 - چوبی که برای شکافتن چوب دیگر لای آن می گذارند. 2 - چوبی که پشت در بیندازند. 3 - چوبی که داخل قالب کفش می گذارند. 4 - چوبی که زیر ستون قرار می دهند.
-
صیغه
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غِ) [ ع . صیغة ] (اِ.) 1 - هرچیز در قالب ریخته شده . 2 - ریخت ، شکل . 3 - عقد موقت . 4 - صورتی از کلمه که شخص یا زمان فعل را نشان می دهد.
-
کادر
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - شکلی هندسی یا زینتی که نوشته یا تصویری را برای مشخص یا متمایز شدن در داخل آن قرار می دهند. 2 - اشخاص آموزش دیده یا دارای تخصص لازم برای کار در یک سازمان معین ، پایوران (فره ). 3 - چهارچوب ، قالب ، محدوده .
-
انگشتانه
فرهنگ فارسی معین
(اَ گُ نِ یا نَ) (اِ.) 1 - ابزار فلزی ، قالب سرِ انگشت ، به هنگام دوختن چیزی بر سر انگشت می گذارند تا ته سوزن در انگشت فرو نرود. 2 - گلی است زینتی از تیرة میمون شبیه انگشتانه دارای رنگ های مختلف ، برگ هایش بسیار تلخ و دارای مادة سمی شدیدی است که از آ...
-
پالودن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] 1 - (مص م .) صاف کردن ، پاک کردن . 2 - تهی کردن . 3 - (مص ل .) پاکیزه شدن . 4 - (مص م .) تباه کردن ، ضایع کردن . 5 - (مص ل .) تباه شدن ، ضایع شدن . 6 - (مص م .) گداختن ، ذوب کردن ، به قالب ریختن سیم و زر و مانند آن . 7 - (مص ل .) تمام ...