کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قالبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تبنک
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) (اِ.) قالبی که در آن فلز گداخته ریزند.
-
فرمالیسم
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ فر. ] (اِ.) شکل و قالبی که به وسیلة آن هنرمند منظور خود را بیان کند.
-
کلیشه ای
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به کلیشه . 2 - قالبی ، باسمه ای .
-
مشک
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] (اِ.)= مشگ : خیک ، پوست گوسفندی که آن را قالبی کنده باشند.
-
پاک کن
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِمر.) ماده پلاستیکی نرمی که در کارخانه به صورت قالبی ساخته شده است و برای پاک کردن نوشته به کار می رود.
-
شکاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص نسب .) 1 - هر چیز منسوب و مربوط به شکار. 2 - قالبی که نقش آن منظرة شکارگاه باشد. 3 - (ص .) شکار کننده .
-
قرص
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آنچه دارای شکلی کمابیش شبیه دایره است : قرص ماه . 2 - مادة دارویی جامد قالبی در وزن ها و اندازه های مختلف .
-
فریم
فرهنگ فارسی معین
(فِ رِ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - دسته ای از بیت ها و بایت ها که برای انتقال در قالبی مشخص جمع شوند، قابک . (فره ). 2 - قاب عینک . 3 - هر قطعه از تصاویر فیلم یا اسلاید.