کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاعدةً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قاعده
فرهنگ فارسی معین
(عِ دَ یا دِ) [ ع . قاعدة ] 1 - (اِفا.) مؤنث قاعد. 2 - پایه ، اساس . ج . قواعد. 3 - (ص .) زنی که دیگر حیض نشود و بچه نزاید.
-
جستوجو در متن
-
زاکون
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) قاعده ، قانون ، رسم .
-
قاعدتاً
فرهنگ فارسی معین
(عِ دَ تَ نْ) [ ع . قاعدةً ] (ق .) 1 - بر طبق قاعده ، اصلاً، اساساً. 2 - طبق معمول ، معمولاً.
-
روال
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (عا.) (اِ.) قاعده ، روش .
-
هند
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) 1 - قاعده ، قانون . 2 - راه طریق .
-
استاندارد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ فر. ] (اِ.) نمونه تصویب شده ، قاعده .
-
بز
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) آیین ، قاعده ، طرز، روش .
-
هنجار
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) 1 - روش ، طریق . 2 - قاعده ، قانون .
-
قواعد
فرهنگ فارسی معین
(قَ عِ) [ ع . ] (اِ.) جِ قاعده .
-
متد
فرهنگ فارسی معین
(مِ تُ) [ فر. ] (اِ.) روش ، قاعده .
-
آذین
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - زیب ، زینت ، آرایش . 2 - رسم ، قاعده ، قانون .
-
ضابطه
فرهنگ فارسی معین
(بِ طَ یا طِ) [ ع . ضابطة ] (اِ.) قاعده ، دستور.
-
هردمبیل
فرهنگ فارسی معین
(هَ دَ) (ص .) (عا.) بی نظم ، بی قاعده ، قاراشمیش ، قر و قاطی .
-
وغ وغ ساحاب
فرهنگ فارسی معین
(وَ. وَ) (اِ.) = وغ وغ صاهاب : نوعی اسباب بازی ساخته شده از یک استوانة کاغذی که دو قاعدة آن را با مقوایی گِرد می بستند و درون آن مهره هایی قرار می دادند سپس با نزدیک کردن دو قاعده به هم و دور کردنشان صدایی از آن برمی خاست .