کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابخوابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قاب
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - اندازه ، مقدار. 2 - مابین قبضة کمان و گوشة آن .
-
قاب
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) 1 - بشقاب بزرگ و کم و بیش گود. 2 - جلد یا غلاف برخی چیزها، مانند: عینک ، ساعت . 3 - جسم سخت از چوب یا غیر چوب بر گرد عکس ، آینه و... که نگه - دارندة آن باشد، چارچوب .
-
قاب بازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) = قاپ بازی : در عهد شاه عباس بزرگ معمول بود که با قاب (گوسفند) بازی می کردند. یک طرف قاب دزد و طرف دیگر آن عاشق نامیده می شد.
-
قاب دستمال
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) دستمالی که در منزل برای پاک کردن یا خشک کردن به کار می رود. قابس (بِ) [ ع . ] (اِفا.) سوزنده ، درخشان .
-
قاب شور
فرهنگ فارسی معین
= قاب شوی : (ص فا.) (عا.) قاب دستمال .
-
قاب قوسین
فرهنگ فارسی معین
(بِ قَ سَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - مقدار دو کمان . 2 - کنایه از: قرب و نزدیکی .