کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل تمسخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قابل دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص مر.) باارزش ، شایسته . (?(قابلمه (بْ لَ مِ) [ تر. ] (اِ.) دیگ ، دیگ در دار فلزی برای پختن غذا.
-
جستوجو در متن
-
زمترا
فرهنگ فارسی معین
(زَ مَ) (اِ.) تمسخر.
-
تمسخر
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ خُ) [ ع . ] (مص م .) مسخره کردن ، ریشخند زدن .
-
دست انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) (مص م .) (عا.) ریشخند کردن ، به تمسخر گرفتن .
-
دکه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . دکة ] 1 - دکان کوچک . 2 - از ادات تمسخر و توهین .
-
دکیسه
فرهنگ فارسی معین
(دَ کّ س ) (ا ِ صت .) (عا.) از ادات تمسخر و توهین .
-
افسوس
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 - ریشخند، تمسخر. 2 - دریغ ، حسرت . 3 - ظلم ، ستم .
-
مچل
فرهنگ فارسی معین
(مَ چَ) (ص .) (عا.) کسی که مورد تمسخر عده ای قرار گرفته باشد.
-
سرخوانی
فرهنگ فارسی معین
( ~ خا) 1 - (حامص .) خواندن آواز پیش از آواز دیگران . 2 - سرودگویی ، تغنی . 3 - خواندن سرنوشت کسان . 4 - پیش - خوانی تا دیگران ذکر گویند. 5 - استهزاء، تمسخر. 6 - فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان . 7 - (اِ.) ابتدای خوانندگی ، پیش درآمد.
-
را
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (حر.) 1 - نشانة مفعول صریح یا بی واسطه (مستقیم ): خانه را خریدم ، کتاب را دادم . 2 - اختصاص را رساند به معنی برای : منت خدای را. 3 - دربارة ، در حق : و آن آنچنان بود که ایشان موسی را گفتند پیس است . 4 - برای اعتراض و تمسخر یا تنبیه بعد از اس...