کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابل انبساط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قابل دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص مر.) باارزش ، شایسته . (?(قابلمه (بْ لَ مِ) [ تر. ] (اِ.) دیگ ، دیگ در دار فلزی برای پختن غذا.
-
جستوجو در متن
-
فراهت
فرهنگ فارسی معین
(فَ هَ) [ ع . فراهة ] (اِمص .) شادمانی ، انبساط ، نشاط .
-
سینه گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ) (مص ل .) 1 - (کن .) شاد شدن ، انبساط خاطر. 2 - فخر نمودن .
-
انبساط
فرهنگ فارسی معین
(اِ بِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) باز شدن ، گسترده شدن . 2 - شاد و خوشرو شدن . 3 - (اِمص .) شادمانی .
-
منبسط
فرهنگ فارسی معین
(مُ بَ س ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - پهن و گسترده شده . 2 - گشاده رو، خندان . 3 - دستخوش انبساط .
-
ترموستات
فرهنگ فارسی معین
(تِ مُ سْ) [ انگ . ] (اِ.) دریچه ای اتوماتیکی که نسبت به حرارت حساس است . این دریچه از مخزن سربسته ای تشکیل شده که در اطراف مخزن فنری قرار گرفته است که در گرما به علت انبساط مایع مخزن منبسط و در اثر سرما به دلیل منقبض شدن مایع ، بسته می شود.