کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قابلیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قابلیت
فرهنگ فارسی معین
(بِ یَّ) (مص جع .) 1 - شایستگی . 2 - استعداد. 3 - استعداد قبول ، منفعل شدن ، انفعال . مق فاعلیت . 4 - امکان . 5 - هنر. 6 - معرفت . 7 - کفایت .
-
جستوجو در متن
-
پذیرایی
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (حامص .) 1 - قبول ، قابلیت . 2 - خدمت کردن .
-
دیلاق
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ تر. ] (عا.) 1 - قد بلند. 2 - مجازاً بی قابلیت .
-
ناقابل
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - اندک ، حقیر. 2 - آن که قابلیت و استعداد ندارد.
-
مستعد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ عِ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) آماده ، مهیا، دارای قابلیت و استعداد.
-
نااهل
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - آن که قابلیت و استعداد ندارد. 2 - فرزندی که برخلاف آداب و عادات خانواده اش عمل کند، ناخلف . ج . نااهلان .
-
نایلون
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ انگ . ] (اِ.) مادة قالب پذیر ساخته شده از ترکیبات پلی آمید مصنوعی با مولکول های درشت به صورت ورقه یا الیاف . این الیاف ورقه های دارای استحکام و قابلیت ارتجاع هستند.