کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ف 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فریبانیدن
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ دَ) فریب دادن .
-
فرفر
فرهنگ فارسی معین
(فِ فِ) (ق .) تندتند، باشتاب .
-
جانفشانی
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) (حامص .) جان فدا کردن .
-
فریفتار
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ) (ص فا.) فریبنده .
-
فگار
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) (ص .) نک افگار.
-
فگال
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) (ص .) نک افگار.
-
سکافه
فرهنگ فارسی معین
(سُ فَ یا فِ) (اِ.) زخمه ، مضراب .
-
شوفر
فرهنگ فارسی معین
(فُ یا فِ) [ فر. ] (اِ.) رانندة اتومبیل .
-
شکفه
فرهنگ فارسی معین
(ش کُ فَ یا فِ) (اِ.) شکوفه .
-
شفه
فرهنگ فارسی معین
(شَ فَ یا فِ) [ ع . شفة ] (اِ.) لَب .
-
شکافه
فرهنگ فارسی معین
(ش فَ یا فِ) (اِ.) مضراب ، زخمه .
-
فری
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) (شب جم .) زه ! آفرین ! احسنت !
-
فریب
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ) [ په . ] (اِ.) مکر، حیله ، نیرنگ .
-
فریباندن
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ دَ) (مص م .) فریب دادن .
-
فریبنده
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ بَ دِ) (اِفا.) فریب دهنده .