کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَـ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ف
فرهنگ فارسی معین
(حر.) بیست و سومین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد 80 در حساب ابجد.
-
جستوجو در متن
-
فریبانیدن
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ دَ) فریب دادن .
-
جانفشانی
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) (حامص .) جان فدا کردن .
-
فرفر
فرهنگ فارسی معین
(فِ فِ) (ق .) تندتند، باشتاب .
-
فریفتار
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ) (ص فا.) فریبنده .
-
فگار
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) (ص .) نک افگار.
-
فگال
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) (ص .) نک افگار.
-
جان فشاندن
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ دَ) (مص ل .) جان خود را فدا کردن .
-
سکافه
فرهنگ فارسی معین
(سُ فَ یا فِ) (اِ.) زخمه ، مضراب .
-
شوفر
فرهنگ فارسی معین
(فُ یا فِ) [ فر. ] (اِ.) رانندة اتومبیل .
-
شکفه
فرهنگ فارسی معین
(ش کُ فَ یا فِ) (اِ.) شکوفه .
-
شفه
فرهنگ فارسی معین
(شَ فَ یا فِ) [ ع . شفة ] (اِ.) لَب .
-
شکافه
فرهنگ فارسی معین
(ش فَ یا فِ) (اِ.) مضراب ، زخمه .
-
فری
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ) (شب جم .) زه ! آفرین ! احسنت !