کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فَرِيضَةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فریضه
فرهنگ فارسی معین
(فَ ض ) [ ع . فریضة ] (اِ.) 1 - واجب ، لازم . 2 - آن چه که خداوند انجام آن را بر انسان واجب کرده .
-
جستوجو در متن
-
فریضت
فرهنگ فارسی معین
(فَ ضَ) [ ع . فریضة ] (اِ.) نک فریضه .
-
فرایض
فرهنگ فارسی معین
(فَ یِ) [ ع . فرائض ] (ص .) جِ فریضه .
-
افتراض
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) واجب گردانیدن ، فریضه کردن .
-
کبور
فرهنگ فارسی معین
(کِ بّ) [ عبر. ] (اِ.) روز دهم از ماه تشری و آن را «عاشور» نیز خوانند. در این روز روزه داشتن بر یهودیان فریضه است .
-
مفترض
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) فرض کرده شده ، واجب گردیده ، فریضه کرده شده . 2 - (ص .) واجب ، لازم .