کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فولادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فولادین
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به فولاد، ساخته شده از فولاد، پولادین ، فولادی .
-
پیازی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - نوعی لعل گرانبها. 2 - گرزی با چند گوی فولادی و دستة چوبی .
-
تبر
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) [ په . ] (اِ.) ابزاری فولادی که با آن هیزم ، چوب و مانند آن را خرد می کنند.
-
لیسه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) ورقه ای است فولادی که سطح چوب را برای بطانه و رنگ هموار می کند.
-
آژینه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) ( اِ.) آزینه ؛ آلتی فولادی شبیه به تیشه که با آن سنگ آسیا را دندانه دار و تیز می کردند. آسیازنه ، آسیاژن نیز گویند.
-
بولدوزر
فرهنگ فارسی معین
(دُ زِ) [ انگ . ] (اِ.) ماشین سنگین زنجیردار با قدرت زیاد که با تیغة فولادی سپر مانند جلوی خود، خاک و مصالح روی زمین را جا به جا می کند، هموارساز (فره ).
-
تانکر
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی خودرو باری که بر روی شاسی آن مخزنی فولادی برای حمل مایعات نصب شده باشد، باری مخزنی . (فره ).
-
زره
فرهنگ فارسی معین
(زِ رِ) (اِ.) جامة جنگ دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که در هنگام جنگ آن را روی لباس های دیگر می پوشیدند.
-
هالتر
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) میله ای فولادی که به دو سر آن وزنه هایی نصب می کنند و ورزشکاران آن را از زمین بلند می کنند.
-
گاوآهن
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.)ابزاری برای کندن و شخم زدن زمین دارای تیغه یا تیغه های فولادی سنگین که به وسیله چهارپا به ویژه گاو بر روی زمین کشیده می شود.
-
کابل
فرهنگ فارسی معین
(بْ لْ) [ فر. ] (اِ.) 1 - رشته های ضخیمی از سیم های تابیده شده با روکش عایق دار برای انتقال جریان برق ، تلفن و... . 2 - رشته سیم فولادی ضخیم برای بستن و بلند کردن قطعاتِ سنگین ، بافه (فره ).
-
آهن ربا
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ) (اِفا. اِمر.) 1 - هر جسمی که آهن ، فولاد، و نیکل را به طرف خود جذب کند. ؛ ~ی القایی جسمی که در اثر مجاورت با آهن ربا خاصیت آهن ربایی پیدا کند. ؛~ی الکتریکی (برقی ) میلة آهنی که سیم روپوش داری را چندین بار دور آن پیچیده باشند و همین که جری...