کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فنجان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فنجان
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِ.) معرب پنگان ، پیالة کوچک چینی یا بلوری برای نوشیدن چای یا قهوه .
-
جستوجو در متن
-
گیلاس
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) فنجان ، لیوان مخصوصاً لیوان پایه دار بلوری .
-
لیوان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ظرف اغلب استوانه ای معمولاً بزرگتر از استکان یا فنجان برای نوشیدن مایعات .
-
نعلبکی
فرهنگ فارسی معین
(نَ بَ) (اِ.) ظرفی کوچک و پهن و کمی گود که زیر فنجان یا استکان می گذارند.
-
کاپ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) 1 - فنجان . 2 - جامی که در مسابقات به عنوان جایزه تعیین می شود. 3 - یک دوره مسابقه که در پایان به فرد یا تیم قهرمان جام اهدا شود. ؛ سوپر ~ جام برتر (فره ).
-
فیل
فرهنگ فارسی معین
[ معر. پیل ] (اِ.) 1 - پستانداری است عظیم الجثه و علف خوار با بینی درازی موسوم به خرطوم و دو دندان نیش به نام عاج که بسیار گران بهاست . 2 - یکی از مهره های شطرنج . ؛ ~ و فنجان دو چیز نامتناسب ازنظر اندازه . ؛ ~ کسی یاد هندوستان کردن کنایه از:به...
-
دست
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضوی از بدن انسان از شانه تا سر انگشتان . 2 - مسند. 3 - قاعده ، روش . 4 - واحدی برای شمارش اقلامی مانند: لباس ، فنجان . 5 - نوبت ، دفعه . 6 - توانایی ، قدرت . 7 - دسته ، جناح ، لشکر. ؛ ~ به بغل تعظیم کردن ، کرنش نمودن . ؛ ~...