کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فلاش
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ انگ . ] (اِ.) وسیله ای که بر دوربین عکاسی نصب می شود و هنگامی که نور کافی برای عکس گرفتن موجود نباشد معمولاً به طور خودکار همراه دوربین عمل می کند، دِرَخش (فره ).
-
واژههای مشابه
-
فلاش بک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ انگ . ] (اِ.) شگردی سینمایی در بیان داستان که طی آن فیلم ، واقعة زمان حاضر را رها می کند و به نمایش حوادث گذشتة داستان می پردازد.
-
فلاش تانک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ انگ . ] (اِ.) مخزن آب شست و شو دهندة توالت که وقتی دستة آن را بکشند یا بچرخانند، آب را با فشار در توالت تخلیه می کند و سپس به طور خودکار پر می کند.