کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضولی در کار دیگران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آقا بالا سر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ مغ - فا. ] (ص . اِ.) 1 - رییس ، سرپرست . 2 - مجازاً آن که بی مورد در کار دیگران دخالت و امر و نهی می کند.
-
عقب افتاده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اُ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - کسی که در انجام کار یا کسب دانش از دیگران عقب تر باشد. 2 - ناقص ، معلول .
-
خودرای
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) (ص مر.) آن که به فکر خود کار کند و به رأی دیگران اعتنا نکند.
-
گدایی
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گِ) (اِ.) 1 - عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی . 2 - کار گدا.
-
ژوکر
فرهنگ فارسی معین
(ژُ کِ) [ فر از انگ . ] (اِ.) 1 - از ورق های بازی که در هر دسته دو عدد وجود دارد و می توان آن را به جای هر ورق دیگر به کار برد. 2 - آن که در بین عده ای بهترین باشد. 3 - دلقک ، آن که با رفتار و حرکاتش باعث خندة دیگران شود.
-
فضول
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - باقی مانده مال بیش از حد نیاز. 2 - آن چه که به طور طبیعی از بدن دفع می شود. 3 - (اِمص .) یاوه گویی . 4 - در فارسی به معنی کسی که در کار دیگران دخالت می کند.
-
پسله خور
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (ص فا.) کسی که پیش دیگران کم می خورد و در نهان بسیار.
-
روان درمانی
فرهنگ فارسی معین
(رَ. دَ) (حامص .) درمان بیماران بر مبنای تحلیل تعارض های موجود در روان آنان و تحلیل مسائل بیماران در ارتباط با دیگران .
-
کاشی کار
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص شغل .) آن که کاشی را در بنا کار گذارد. 2 - بنایی که در آن کاشی کار گذاشته شده است .
-
کار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) در ترکیب به معنی کارنده و کشت کننده آید: برنج کار، گلکار.
-
استاد
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ په . ] (اِ. ص .) = اوستاد. اوستا. استا: 1 - آموزنده ، معلم ، آموزگار. 2 - مدرس دانشگاه ها. 3 - حاذق ، ماهر، سررشته دار در کاری ، چیره دست . ؛~ علم کردن دزدیدن خیاط ها از سر پارچه . ؛ ~چسک آن که در کار دیگران بی جهت مداخله کند. 4 - خط ی...
-
خودفروش
فرهنگ فارسی معین
( ~. فُ) (ص فا.) آن که خود را در معرض استفادة شهوت دیگران قرار دهد و از این طریق کسب معاش کند، فاحشه ، روسپی .
-
هردیگی چمچه
فرهنگ فارسی معین
(هَ چَ چَ یا چِ) (اِمر.) آنکه در خوراکی و گذران سربار دیگران است ، طفیلی .
-
مانیتیسم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نیروی مغناطیسی در بدن انسان که می تواند دیگران را تحت تأثیر قرار بدهد.
-
بوق
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - نای ، نای بزرگ . 2 - دستگاهی در وسایل نقلیه که با به صدا درآوردن آن به دیگران اخطار می دهند. 3 - نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار از محلی به محل دیگر به کار برند، نفیر. 4 - صدای ممتد یا مقطع سوت مانندی که از گوشی تلفن شنیده ...