کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریب کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فریب خوردن
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ. خُ دَ) (مص ل .) گول خوردن ، فریفته گشتن .
-
فریب دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص م .) گول زدن ، فریفتن .
-
فریب ساز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) فریب دهنده ، حیله گر.
-
واژههای همآوا
-
فریبکار
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص فا.) مکار، غدار.
-
جستوجو در متن
-
بازیگر
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص فا.) 1 - هنرپیشه . 2 - بازیکن . 3 - مجازاً نیرنگ باز، فریب کار.
-
بازی
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - فعالیت جسمی یا ذهنی برای سرگرمی یا تفریح . 2 - فعالیت ورزشی . 3 - قمار. 4 - اجرای نقش در یک نمایش یا یک فیلم . مجازاً کار بیهوده ، فریب و نیرنگ .
-
کلک
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ) (اِ.) 1 - نیشتر. 2 - منقل ، آتشدان . 3 - (عا.) حیله و فریب . ؛ ~ کسی را کندن الف - کسی را از میان برداشتن . ب - کسی را با توطئه از کار برکنار کردن . ؛ ~ مرغابی ترفند بسیار زیرکانه .
-
کلاه
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) سرپوش و هر چیزی که از پارچه و پوست و نمد و جز آن سازند و جهت پوشش بر سر گذارند و آن انواع گوناگون دارد: شاپو، نظامی ، مردانه ، زنانه ، ایمنی ، آهنی ، حصیری و مانند آن . ؛ ~ دو تن تو هم رفتن کنایه از: اختلاف پیدا کردن ، از هم ناراحت شدن ....