کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرع
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آن چه که از اصل چیزی جدا شود. 2 - شعبه ، شاخه . 3 - سود پول .
-
واژههای همآوا
-
فرا
فرهنگ فارسی معین
(فَ رّ) [ ع . فرُاء ] (ص .) 1 - پوستین دوز، پوستین فروش . 2 - پوست پیرا، واتگر.
-
فرا
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . = فراء ] (اِ.) گورخر.
-
فرا
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ اوس . ] 1 - (پ ی ش .) بر سر فعل درآید و آن در اصل به معنی به ، به سوی ، در باشد: فرارو. 2 - (حراض .) نزد، نزدیک : فرااو رفتم . 3 - به ، با. 4 - سوی ،جانب . 5 - (ص .)بلند، عالی . 6 - در میان : فراچنگ . 7 - دورتر یا بالاتر: فراتر. 8 - پیرامون ...
-
جستوجو در متن
-
فرعی
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به فرع . 2 - غیراصلی .
-
فروع
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] (اِ.) جِ فرع ؛ 1 - شاخه ها. 2 - ریشه هایی که از یک بیخ برآمده باشد. 3 - اموری که پیرو یک اصل باشند. 4 - علم فقه .