کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرصت را غنیمت شمردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرصت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مجال داشتن ، وقت مناسب و کافی داشتن .
-
فرصت طلبی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ط َ لَ) [ ازع . ] (حامص .) 1 - استفاده از هر زمان و فرصت مناسب برای رسیدن به مقاصد شخصی . 2 - تغییر جهت و نظر بر مبنا و فراخور دگرگونی اوضاع ، اپورتونیسم .
-
فرصت نگه داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ گَ. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .)1 - درنگ کردن ، تأنی کردن . 2 - منتظر فرصت مناسب بودن .
-
جستوجو در متن
-
انتهاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) فرصت به دست آوردن ، غنیمت شمردن .
-
مناهزت
فرهنگ فارسی معین
(مُ هِ زَ) [ ع . مناهزة ] (مص ل .) 1 - نزدیک شدن به هم . 2 - فرصت یافتن و غنیمت شمردن . 3 - پیش آمدن شکار را.
-
شاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.)1 - سلطان ، فرمانروا. 2 - هر چیز مهم و بزرگ . ؛ ~رخ زدن کنایه از: الف - فرصت را غنیمت شمردن . ب - غلبه یافتن . ؛با ~پالوده نخوردن کنایه از: خود را برتر از دیگران پنداشتن .
-
اغتنام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) غنیمت شمردن .
-
غنیمت شمردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ مُ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) فایده و سود دانستن .
-
منتهز
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ هِ) [ ع . ] (اِفا.) فرصت طلب ، کسی که پی فرصت می گردد و آن را غنیمت می شمارد.
-
استغراب
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) غریب شمردن ، عجیب دانستن چیزی را، به شگفت آمدن از امری .
-
تبعیض
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تقسیم و جدا کردن بعضی را از بعضی . 2 - (اِمص .) بعضی را بر بعضی برتری دادن . ؛~ نژادی برتر شمردن نژادی نسبت به نژاد دیگر.
-
وقت شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - موقع شناس . مق وقت ناشناس . 2 - عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه ،منجم ، ستاره - شناس . 3 - کسی که دم را غنیمت داند، ابن وقت .
-
ابلی
فرهنگ فارسی معین
(اَ بُ) (اِ.) (عا.) مخفف «ابوالقاسم » است و بیشتر آن را در مقام کوچک شمردن و خطاب به آشنا و خویشاوند که با او رو دربایستی نداشته باشند به کار می برند.
-
تحریم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) حرام کردن ، ناروا شمردن . 2 - (اِمص .) قطع یا محدود کردن مناسبات تجارتی و سیاسی به عنوان اقدام تنبیهی توسط یک یا چند دولت علیه کشوری که قوانین بین المللی را نقض کرده است : تحریم اقتصادی ، تحریم سیاسی ، تحریم تسلیحاتی و مانند...