کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرد 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یکدانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (ص مر.) بی نظیر، فرد.
-
افراد
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ فرد.
-
تاه
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - لای . 2 - فرد.
-
یگانه
فرهنگ فارسی معین
(یَ نِ) (ص مر.) فرد، تنها.
-
طاق
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (ص .) 1 - فرد. 2 - یکتا، بی مانند.
-
تک تک
فرهنگ فارسی معین
(تَ تَ) (ق مر.) یکی یکی ، فرداً فرد.
-
متوحد
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ وَ حِّ) [ ع . ] (اِفا.) یگانه ، فرد.
-
تای
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - لای . 2 - فرد. 3 - نصف خروار.
-
یگان
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (ق .) 1 - بی نظیر، بی همتا، فرد. 2 - از تقسیمات ارتش .
-
صغیر
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (ص .) کوچک ، فرد. مق کبیر. ج . صغار.
-
بلغور کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) سخنان فرد دیگری را بدون فهمیدن مطلب بیان کردن .
-
جناب عالی
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ از ع . ] (اِمر.) واژة احترام آمیز و رسمی برای مخاطب قرار دادن فرد.
-
چانه انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) (مص ل .) آخرین حرکت فرد محتضَر پیش از مرگ .
-
حشره
فرهنگ فارسی معین
(حَ شَ رَ یا رِ) [ ع . حشرة ] (اِ.) یک فرد از ردة حشرات .
-
دشمن
فرهنگ فارسی معین
(دُ مَ) [ په . ] (اِ.) آن که بد فرد دیگری را خواهان است ؛ عدو.