کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرتوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرتوت
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص .) = فرتود: پیر، سالخورده و از کار افتاده .
-
جستوجو در متن
-
پیرپاتال
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) (عا.) پیر، فرتوت .
-
زر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص .) پیر، فرتوت .
-
زادخوست
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص مف .) سالخورده ، فرتوت .
-
کریزی
فرهنگ فارسی معین
(کُ رِ) (ص نسب .) پیر، فرتوت ، خمیده قامت .
-
گنده پیر
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ یا دِ) (ص مر.) پیر، سالخورده و فرتوت .
-
زال
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - پیر، فرتوت . 2 - کسی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد. 3 - نام پدر رستم .
-
لقلقو
فرهنگ فارسی معین
(لَ لَ) (ص .) (عا.) شُل ، سُست ، لرزان ، صفتی برای افراد بسیار پیر و فرتوت .