کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فربه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فربه
فرهنگ فارسی معین
(فَ بِ) [ په . ] (ص .)1 - پُرگوشت ، چاق . 2 - عظیم ،سنگین .3 - نیرومند.4 - سخت ، شدید. 5 - آبادان ، پر رونق . 6 - بسیار، فراوان . 7 - ضخیم ، ستبر.
-
واژههای مشابه
-
فربه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن ).
-
جستوجو در متن
-
فربی
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص .) فربه ، چاق .
-
کروت
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص .) فربه ، چاق .
-
گوشتالو
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) چاق ، فربه .
-
پروار
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] 1 - (ص .) فربه ، چاق . 2 - (اِمر.) جایی که گوسفند یا گاو را نگاهدارند تا فربه شوند.
-
آکنده پهلو
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) (ص مر.) سخت فربه .
-
پهلو آکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) فربه شدن .
-
تلان
فرهنگ فارسی معین
(تَ لّ) (ص .) بسیار فربه ، چاق .
-
شحیم
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (ص .) فربه ، سمین .
-
پکنه
فرهنگ فارسی معین
(پَ نَ یا نِ) (ص .) مردم فربه کوتاه بالا، خپله .
-
پرواری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) گوسفند یا گاو گوشتی و فربه .
-
پروره
فرهنگ فارسی معین
(پَ وَ رِ) (ص .) جانوری که در پروار بسته فربه کرده باشند.