کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراوری پایینبهبالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آسانسور
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ فر. ] ( اِ.) اتاقک متحرکی که به وسیلة آن از طبقه ای به طبقات بالا روند و یا از طبقة بالا به پایین فرود آیند؛ بالابر، آسان بر (فره ).
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) [ په . ] (اِ.) بالا، مق پایین .
-
برجستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ جَ یا ج ِ تَ)(مص ل .)=برجهیدن : پریدن از پایین به بالا یا به عکس ، جهیدن .
-
انخفاض
فرهنگ فارسی معین
(اِ خِ) [ ع . ] (مص ل .) پایین آمدن از رتبه بالا، پست شدن . ج . انخفاضات .
-
عنعنه
فرهنگ فارسی معین
(عَ عَ نَ یا نِ) [ ع . عنعنة ] (مص م .) 1 - تلفظ کردن همزه مانند عین . 2 - نقل حدیث و روایت از چند تن به ترتیب از پایین به بالا.
-
فرو
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (ص ) 1 - پایین . 2 - به سوی پایین . 3 - به سوی درون یا ژرفا. 4 - دارای وضع یا حالت زیردست .
-
جناغ
فرهنگ فارسی معین
(ج ) (اِ.) 1 - استخوانی به شکل عدد 7 که جلوی سینة مرغ قرار دارد، استخوانی در جلو سینة انسان که از پایین به دنده ها و در بالا به استخوان های ترقوه وصل می شود. 2 - سه پایه . 3 - شرط و گروی که دو کس با هم بندند، جناب .
-
شلنگ
فرهنگ فارسی معین
(شَ لَ) (اِ.) 1 - گام بلند. 2 - نوعی جست و خیز با گام های بلند به هنگام راه رفتن . ؛ ~تخته انداختن الف - با حرکات بی قاعده و مستانه بالا و پایین جستن ، رقص شتری کردن . ب - ول گشتن و همه جا رفتن .
-
سرازیر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص مر.) رو به پایین ، سراشیب .
-
فرو بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بُ دَ) (مص م .) 1 - به پایین بردن . 2 - بلعیدن .
-
فروهیختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) (مص م .) = فروهختن : فرو کشیدن ، رو به پایین کشیدن .
-
سرازیر شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) 1 - رو به پایین رفتن . 2 - سرنگون گشتن .
-
فرو آمدن
فرهنگ فارسی معین
( فُ. مَ دَ)(مص ل .)1 - پایین آمدن . 2 - به منزل کسی وارد شدن .
-
فرو فرستادن
فرهنگ فارسی معین
(فُ. فِ رِ دَ) (مص م .) 1 - به پایین فرستادن . 2 - نازل کردن .
-
فرو نگریستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ گَ تَ) (مص ل .) 1 - به پایین نگاه کردن . 2 - تنگ چشم بودن .