کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراوردههای خاص جنگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جنگل
فرهنگ فارسی معین
(جَ گَ) (اِ.)زمین وسیعی که از درخت های انبوه و بسیار پوشیده باشد.
-
اسپیره
فرهنگ فارسی معین
(اِ رَ یا رِ) ( اِ.) نام دو گونه درختچه از تیرة گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگل های شمال ایران می باشند و در جنگل های ارسباران و ییلاق های نور در 2800 متر ارتفاع دیده می شوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند.
-
تشریفات
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) آداب و رسوم خاص در پذیرایی های مهم و رسمی . جِ تشریف .
-
اوجا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = اوجه : نام چند گونه درخت از تیرة نارونان که در قسمت های کم ارتفاع جنگل های شمالی ایران می رویند؛ وجه ، لی وله ، لو نیز گویند.
-
لاشبرگ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ مر.) لایة تیره رنگی که در نتیجة پوسیدگی برگ های تازه یا خشک و ساقه های جوان افتاده بر روی خاک جنگل به وجود می آید.
-
بسامد
فرهنگ فارسی معین
(بَ مَ) (مص مر.) 1 - شمارش دفعه های چیزی در مدت معین یا دفعه های کاربرد واژه ای خاص در یک نوشته . 2 - فراوانی ، وفور (ریاضی ). 3 - فرکانس (فیزیک ).
-
ارس
فرهنگ فارسی معین
( اُ) (اِ.) نام چند گونه سرو کوهی جزو تیرة ناژویان که در اغلب نقاط استپی و خاتمة جنگل های مرطوب پراکنده اند، ارسا، ارجه .
-
شمپانزه
فرهنگ فارسی معین
(شَ زِ) [ فر. ] (اِ.) گونه ای از میمون انسان نما که بدون دم است و در جنگل های افریقا زندگی می کند. قدش از انسان کوتاه تر و بدنش از موهای دراز پوشیده شده است .
-
ارگان
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ فر. ] ( اِ.)1 - کارمند. 2 - عضو،اندام . 3 - نشریه ای که بیان کنندة اندیشه ها و دیدگاه های یک سازمان یا حزب خاص باشد، ترجمان . (فره ).
-
پاسخنامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِ.) برگه یا دفترچه ای که برای نوشتن پاسخ پرسش های خاص آماده شده است و معمولاً در آزمون ورودی دانشگاه و مانند آن به کار می رود. مق . پرسشنامه .
-
حروفچین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) کارگر چاپخانه که حرف های سربی را برای چاپ کردن طبق نمونه می چیند که امروزه این کار توسط کامپیوتر و با برنامة خاص خود انجام می گیرد.
-
لهجه
فرهنگ فارسی معین
(لَ جِ) [ ع . لهجة ] (اِ.) 1 - زبان . 2 - طرز سخن گفتن و تلفظ . 3 - شعبه ای از زبان . 4 - تلفظ واژه های یک زبان به شیوة خاص یک منطقه .
-
ابریشم
فرهنگ فارسی معین
(اَ شَ یا شُ) [ په . ] (اِ.) 1 - رشته های بسیار نازکی که از پیلة کرم ابریشم جدا می کنند و استفاده می کنند. 2 - سازهای زه دار. 3 - درختی از دستة گل ابریشم ها جزء تیرة پروانه واران که گونه ای از آن در جنگل های شمال ایران به نام شب خسب (شوفِس ) موجود اس...
-
پلت
فرهنگ فارسی معین
(پَ لَ) 1 - درختی از تیرة افراها که جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان است و در سراسر جنگل های خزر وجود دارد. برگ هایش پنجه ای است ؛ گندلاش ، پلاس ، ستام ، بلس . 2 - سفیدار. 3 - شیردار.
-
انبه
فرهنگ فارسی معین
(اَ نِ) [ هند. ] (اِ.)درختی تناور، در جنگل - های هندوستان می روید میوه اش ابتداء ترش مز ه می باشد و بعد شیرین می شود و آن را خام می خورند و از آن مربا و ترشی هم درست می کنند.