کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرازکومهایزاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زاد
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص مف .) مخفف زاده ، زاییده شده : آدمی زاد، پری زاد. 2 - (اِ.) سن و سال ، عمر.
-
زاد
فرهنگ فارسی معین
(ص .) آزاد، آزاده .
-
زاد
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) توشه ، خوراک اندک .
-
زاد
فرهنگ فارسی معین
را شدن (شُ دَ) (مص ل .) = زابرا شدن : ناگریز از ترک جای مألوف گردیدن .
-
زاد بر زاد
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ق مر.) پشت بر پشت ، نسل بر نسل .
-
آی
فرهنگ فارسی معین
(صت .) حرف ندا.
-
آی
فرهنگ فارسی معین
(اِصت .) 1 - کلمه ای است نشانة درد. 2 - کلمه ای است نشانة حسرت و دریغ .
-
ای
فرهنگ فارسی معین
(اِ یا اَ) [ ع - فا. ] (صت . حر.) علامت ندا است که پیش از اسم درآید: ای حسن ، ای پسر.
-
خانه زاد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) فرزند خدمتکار که در خانة ارباب به دنیا آمده باشد.
-
زاد و بود
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِمر.) همة سرمایه .
-
زاد و رود
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر . ) فرزندان ، نسل .
-
زاد و ولد
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ وَ لَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) فرزند، نسل .
-
آی کیو
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ]IQ ( اِ.) بهرة هوشی (روان - شناسی ).
-
آی .سی
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ]I.C ( اِ.) شبکة به هم پیوسته ای از عنصرهای فعال و غیرفعال که در یک لایة نیمه هادی مجتمع شده است و همراه با چند قطعة هم جوار می تواند کار یک مدار کامل الکترونیکی را انجام دهد، مدار مجتمع .
-
ای والله
فرهنگ فارسی معین
(اِ وَ لْ لا) [ ع . ] (جمله ) 1 - آفرین ، بارک الله. 2 - درست است ، راست است ، همین طور است .