کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرار کردن با معشوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهرگیاه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) 1 - معشوق و چهرة معشوق . 2 - گیاه محبت و مهر، گویند گیاهی است که هرکس با خود داشته باشد، مردم او را دوست می دارند.
-
ناز خریدن
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) (مص ل .) ناز کشیدن ، ناز و کرشمة معشوق را تحمل کردن .
-
ناز کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) ناز و کرشمة معشوق را تحمل کردن .
-
نمکدان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - ظرفی شیشه ای ، بلورین و غیره که در آن نمک کنند. 2 - (کن .) دهان معشوق . 3 - (عا.) شخص با ملاحت .
-
لعبت
فرهنگ فارسی معین
(لُ بَ) [ ع . لعبة ] (اِ.) 1 - بازیچه ، هر آن چیزی که با آن بازی کنند، عروسک . 2 - معشوق ، بُت ، دلبر.
-
نازش
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمص .) 1 - استغنای معشوق . 2 - کرشمه کردن ، عشوه گری . 3 - فخر، تفاخر. 4 - موجب فخر،مفخر. 5 - تکبر، بزرگ منشی . 6 - نعمت ، رفاه . 7 - نوازش ، ملاطفت ، تسلی .
-
مناغات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مناغاة ] (مص ل .) 1 - مغازله کردن با زنان . 2 - معارضه کردن با کسی . 3 - خوش زبانی کردن با کسی و مسرور کردن او را.
-
صبی
فرهنگ فارسی معین
(صَ با) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کار بچگانه کردن . 2 - با کودکان بازی کردن . 3 - به کودکی میل کردن .
-
توافی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - وفا به عهد کردن با یکدیگر. 2 - با هم تمام کردن .
-
تسالم
فرهنگ فارسی معین
(تَ لُ) [ ع . ] (مص م .) صلح کردن ، با هم سازش کردن .
-
زوم
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) نوعی عدسی با فاصلة کانونی متغیر. ؛~ کردن الف - تغییر دادن فاصلة کانونی عدسی زوم برای تطبیق با موضوع مورد نظر عکاس یا فیلمبردار. ب - (مجازاً) خیره شدن ، با توجه نگاه کردن در چیزی .
-
پرخاش
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) 1 - ستیزه ، پیکار. 2 - با سخنان درشت با هم ستیزه کردن .
-
توافق
فرهنگ فارسی معین
(تَ فُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - با هم متفق شدن . 2 - موافقت کردن با یکدیگر.
-
تناصف
فرهنگ فارسی معین
(تَ صُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - با هم انصاف داشتن . 2 - با هم نصف کردن .
-
تقاسم
فرهنگ فارسی معین
(تَ سُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - با هم بخش کردن . 2 - با هم قسم خوردن .