کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرار
فرهنگ فارسی معین
(فَ رّ) [ ع . ] (ص .) بسیار گریزنده .
-
فرار
فرهنگ فارسی معین
(فِ یا فَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گریختن . 2 - (اِمص .) گریز.
-
جستوجو در متن
-
رم
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمص .) ترس ، فرار.
-
گریزان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ق .) گریزنده ، در حال فرار.
-
هرب
فرهنگ فارسی معین
(هَ رَ) [ ع . ] (اِمص .) گریز، فرار.
-
گریز
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) گریختن ، فرار کردن ، رهایی .
-
گریغ
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (اِ.) گریز، فرار.
-
پای برداشتن
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ) (مص ل .) فرار کردن ، گریختن .
-
دست جنباندن
فرهنگ فارسی معین
(جنبانیدن ) ( ~. جُ دَ) (مص ل .) کنایه از: فرار کردن .
-
هارب
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) گریزنده ، فرار کننده .
-
فار
فرهنگ فارسی معین
(رّ) [ ع . ] (اِفا.) گریزنده ، فرار کننده .
-
فلنگ را بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) (عا.) گریختن ، فرار کردن .
-
مهرب
فرهنگ فارسی معین
(مَ رَ) [ ع . ] (اِ.) جای فرار و گریز. ج . مهارب .
-
فلنگ
فرهنگ فارسی معین
(فِ لِ) (اِ.) 1 - پالهنگ . 2 - کفش . 3 - (عا.) فرار.