کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراخ خویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فراخ بال
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص مر.) آسوده خاطر.
-
فراخ بر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) (ص مر.) فراخ سینه ، پهن - سینه .
-
فراخ بین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) بلندنظر، دارای وسعت دید.
-
فراخ دهن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ هَ) 1 - کسی که دهان گشاد دارد. 2 - کنایه از: آدم پر حرف .
-
فراخ دیده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) نک فراخ بین .
-
فراخ رو
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ یا رُ) (ص فا.) 1 - به شتاب رونده ، به عجله رونده . 2 - کسی که از حد خود تجاوز کند. 3 - ولخرج ، اسراف کار.
-
فراخ رو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) 1 - گشاده رو، خوش - رو. 2 - خوش گذران .
-
فراخ روزی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) کسی که رزق و روزی فراوان دارد.
-
فراخ روی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ) (حامص .) 1 - به شتاب رفتن . 2 - تجاوز از حد خود. 3 - ولخرجی ، اسراف .