کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فخر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بالیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - رشد و نمو کردن . 2 - فخر کردن .
-
نازیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - ناز کردن . 2 - فخر کردن ، تکبر نمودن .
-
فیس کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) (عا.) فخر فروختن ، تکبر کردن .
-
ناز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) 1 - (مص ل .) از روی عشوه و ناز خودداری کردن . 2 - کرشمه آمدن . 3 - به خود بالیدن و فخر کردن .
-
تفاخر
فرهنگ فارسی معین
(تَ خُ) [ ع . ] (مص م .) به یکدیگر فخر کردن ، به خود نازیدن .
-
تبحج
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ حُ ج ُ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - فخر کردن ، مباهات . 2 - شادی کردن .
-
طاقچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِمصغ .) رف ، طاق کوچک . ؛~ بالا گذاشتن ناز کردن ، فخر فروختن .
-
مفاخرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ خِ رَ) [ ع . مفاخرة ] (مص ل .) فخر کردن ، به خود نازیدن
-
افتخار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) فخر کردن . 2 - (اِمص .) نازش . ج . افتخارات .
-
نازش
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمص .) 1 - استغنای معشوق . 2 - کرشمه کردن ، عشوه گری . 3 - فخر، تفاخر. 4 - موجب فخر،مفخر. 5 - تکبر، بزرگ منشی . 6 - نعمت ، رفاه . 7 - نوازش ، ملاطفت ، تسلی .
-
تکاثر
فرهنگ فارسی معین
(تَ ثُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - افزون گشتن ، فراوان شدن . 2 - بر زیادی مال فخر کردن .
-
منافرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ رَ) [ ع . منافرة ] (مص ل .) 1 - در اصل و نسب به هم فخر کردن . 2 - از هم نفرت داشتن .
-
باد کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .)1 - باد زدن . 2 - فخر فروختن ، فیس کردن . 3 - به فروش نرفتن کالا و ماندن روی دست صاحبش . 4 - کسی را به کاری صعب برانگیختن ، تیر کردن . 5 - محو ک ردن . 6 - دمیدن در سازهای بادی و به صدا درآوردن آن ها.