کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاضل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاضل
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] (ص .) 1 - فزونی یابنده . 2 - دانشمند، صاحب هنر.
-
واژههای مشابه
-
فاضل آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - افزون شدن . 2 - برتری یافتن .
-
جستوجو در متن
-
بالوعه
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] ( اِ.) چاه ، فاضل آب .
-
فضلا
فرهنگ فارسی معین
(فُ ضَ) [ ع . فضلاء ] (ص .) جِ فاضل .
-
کفات
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . کفاة ] جِ کافی . مردان کامل و فاضل .
-
کامل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - درست ، بی نقص . 2 - فاضل ، دانا.
-
افضل
فرهنگ فارسی معین
(اَ ضَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - برتر، فزون تر. 2 - فاضل تر. 3 - با فضلیت تر. ج . افاضل .
-
امثل
فرهنگ فارسی معین
(اَ ثَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - گزیده تر، برتر، بهتر 2 - شریف تر. فاضل تر؛ ج . اماثل .
-
هاجر
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - جدایی کننده . 2 - فایق ،فاضل بر دیگر اشیا.3 - سخن پریشان گوی .