کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاصله 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فاصله گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) دوری کردن ، پرهیز کردن .
-
جستوجو در متن
-
بازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) ( اِ.) 1 - فاصلة میان دو دیوار، پهنای کوچه . 2 - فاصلة میان دو کوه ، دره .
-
بین
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] ( اِ.) میان ، فاصلة میان دو چیز.
-
گام
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) فاصله میان دو پا، قدم .
-
تسدیس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شش گوشه ساختن چیزی . 2 - (اِ.) فاصلة میان دو ستاره که به اندازة بُرج باشد. 3 - قرار گرفتن ماه در نقطه ای که فاصلة آن تا خورشید 60 درجه باشد.
-
المپیاد
فرهنگ فارسی معین
(اُ لَ) [ فر. ] (اِ.) 1 - فاصلة چهار ساله میان مسابقات المپیک . 2 - هر یک از مسابقات جهانی در زمینة علوم .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) واحد طول که دو نوع است : 1 - از سرِ انگشتان تا آرنج . 2 - فاصلة دو دست موقعی که از طرفین گشوده شود.
-
ظرف
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آوند، هر آن چه که در آن چیزی بگذارند. ج . ظروف . 2 - فاصلة زمانی .
-
پل
فرهنگ فارسی معین
(پَ یا پِ) (اِ.) 1 - کرت ، مرزی که فاصله شود میان قطعه های کشت . 2 - پا، پاشنة پا. 3 - هر چیز را که ریسمان بر کمرش بندند و در کشاکش آرند تا بانگ کند.
-
وقص
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شکستن (گردن و غیره ). 2 - در علم عروض جمع بین اضمار و خبن . «آن است که دوم فاصله را بیفکنند (از متفاعلن ) «مفاعلن » ماند و «مفاعلن » چون از «متفاعلن » منشعب باشد آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدی...
-
اورانوس
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ فر. ] (اِ.) اصل واژه لاتینی است . 1 - هفتمین سیاره از لحاظ بعُد فاصله نسبت به خورشید. 2 - رب النوع آسمان .
-
فرجه
فرهنگ فارسی معین
(فُ رْ جِ) [ ع . فرجة ] (اِ.) 1 - رخنه ، شکاف ؛ ج . فُرُج . 2 - مهلت . 3 - فاصلة زاویة میان دو صفحه .
-
چرخه
فرهنگ فارسی معین
(چَ خِ) (اِ.) 1 - زنجیره ؛ مجموع فرایندهای مرتبط با هم . 2 - فاصله زمانی ای که در طی آن یک حادثه یا پدیدة منظم رخ می دهد، سیکل .
-
موازی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] 1 - (اِفا. ص .) برابر، روبرو. 2 - دو خطی که فاصلة بین شان به یک اندازه باشد و هرچقدر امتداد داده شوند به هم نرسند.