کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیر عملی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پراتیک
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ فر . ] ( اِ.) عمل ، زندگی عملی .
-
پراگماتیسم
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ فر. ] (اِ.) فلسفة عملی ، اصالت عمل ، عمل گرایی .
-
سق سیاه
فرهنگ فارسی معین
(سَ قِّ) (ص .)(عا.) کسی که نفرینش د ر حق دیگران عملی شود.
-
مانی
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) = مانیا: 1 - دیوانگی ، جنون . 2 - علاقة مفرط به چیزی یا عملی .
-
آناتومی
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ لا. ] کالبدشناسی ، بررسی عملی و تجربی شکل و ساختار میکروسکوپی بخش های گوناگون بدن ، تشریح . (فره ).
-
از آب درآمدن
فرهنگ فارسی معین
(اَ. دَ. مَ دَ) (مص ل .) نتیجه دادن ، مشخص شدن نتیجة نهایی کار یا عملی .
-
منقلی
فرهنگ فارسی معین
(مَ قَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به منقل . 2 - (عا.) تریاکی ، عملی ، کسی که معتاد به کشیدن تریاک باشد.
-
فقه
فرهنگ فارسی معین
(فِ هْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دانستن ، دریافتن . 2 - فقیه بودن . 3 - (اِ.) مجموع احکام عملی شرع .
-
عملی
فرهنگ فارسی معین
(عَ مَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - آن چه که به مرحلة عمل درمی آید. 2 - شدنی ، قابل اجرا. 3 - (عا.) معتاد.
-
گاوبندی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) بند و بست کردن ، موافقت میان دو یا چند نفر برای انجام عملی (معمولاً ناروا)، زد و بند.
-
متجسم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ جَ سِّ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) جسم گیرنده . 2 - (ص .) تناور. 3 - آن که بر کاری و عملی بزرگ شود. ج . متجسمین .
-
آزمون
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - آزمایش ، امتحان . 2 - تجربه . 3 - مجموعه ای از پرسش ها و مسائل یا پاسخ - های عملی برای سنجش دانش و هوش یا استعداد افراد.
-
اتوماتیک
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ) [ فر. ] (ص .) 1 - ویژگی هر وسیله ای که بدون دخالت انسان و خود به خود کار کند. 2 - عملی که بدون فکر کردن انجام شود، خودکار (فره ).
-
تأیید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نیرو دادن ، کمک کردن ، توفیق دادن . 2 - (اِمص .) توفیق . 3 - درست دانستن یا مناسب تشخیص دادن سخن یا عملی .
-
تاکتیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - به کار انداختن قوای مختلف نظامی در جنگ .2 - شیوه های عملی اجرای یک برنامة سیاسی که ممکن است در ظاهر با اصل طرح هماهنگ نباشد.