کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیر جایز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اباحت
فرهنگ فارسی معین
(اِ حَ) [ ع . اباحة ] (مص م .) 1 - حلال کردن ، روا دانستن . 2 - جایز. 3 - به تکلیف اعتقادی نداشتن و انجام محّرمات را جایز دانستن .
-
جایزه
فرهنگ فارسی معین
(یِ زِ) [ ع . جائزة ] مؤنث جایز. انعام ، پاداش . ج . جوایز.
-
حلال
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) روا، جایز، شایست .
-
روا
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ په . ] (ص .) 1 - جایز. 2 - حلال . 3 - سزاوار.
-
سزیدن
فرهنگ فارسی معین
(س دَ) (مص ل .) 1 - سزاوار بودن . 2 - جایز بودن .
-
مسوغ
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - گوارا شده . 2 - جایز شده .
-
مشروع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) جایز، روا، سازگار یا مطابق با شرع ، شرعی .
-
اذن دادن
فرهنگ فارسی معین
(اِ. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) رخصت دادن ، جایز شمردن ، مرخص کردن .
-
حلال کردن
فرهنگ فارسی معین
(حَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - جایز شمردن . 2 - بخشودن ، گذشت کردن .
-
اباحتی
فرهنگ فارسی معین
(اِ حَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) اباحی ؛ ملحدی که همه چیز را مباح شمارد و انجام محرمات را جایز می داند.
-
امضاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گذرانیدن . 2 - جایز ش مردن . 3 - ( اِ.) نام خود را در زیر نوشته ای نوشتن ؛ دستینه .
-
جایز
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - روا. 2 - مباح . 3 - نافذ. ؛ ~ُ ~الخطا لغزش پذیر، دارای احتمال و امکان اشتباه .
-
سه طلاق گفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . طَ. گُ تَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) زن را سه بار طلاق دادن که رجوع به او جز با محلل جایز نیست .