کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غُرَابِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غراب
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زاغ . 2 - کلاغ .
-
غراب البین
فرهنگ فارسی معین
(غُ بُ لْ بَ) [ ع . ] (اِ.) زاغ جدایی ، زاغی که عرب مشاهدة آن را شوم و سبب جدایی می داند.
-
واژههای همآوا
-
غراب
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زاغ . 2 - کلاغ .
-
قراب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) غلاف شمشیر، نیام .
-
قراب
فرهنگ فارسی معین
(قَ رّ) [ ازع . ] (اِ.) ظرف شیشه ای ، قرابه .
-
قراب
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (مص ل .) پای برداشتن جهت جماع .
-
جستوجو در متن
-
غربان
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] (اِ.) جِ غراب .
-
نعق
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص ل .) آواز کردن ، غراب .
-
حاتم
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] (اِ. ص .) 1 - حاکم ، قاضی . 2 - غُراب ، زاغ . (?(حاج (جّ) [ ع . ] (اِفا.) حج کننده ، حج گزار. ج . حجاج .
-
زاغ
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.)کلاغ سیاه ، غراب . 2 - (ص .) کبود. 3 - (کن .) فتنه . ؛ ~سیاه کسی را چوب زدن کنایه از: بدون اطلاع او و برای کنجکاوی در کارش ، او را تعقیب کردن .